02-19-2010, 01:48 PM
یکی دیگه از دوستان عزیزمون هم یه همچین سوژه ای رو قرار داده بودند. من هم یه شعر دیشب گفتم که می ذارم رو سایت. امیدوارم که خوشتون بیاد دوستان.
شهر من کو؟
شهر من در پشت ابران سیاه،
دور از چشمان من، چشم من بی تاب دیدارش،
غم در آغوشش گرفته شهر زیبای مرا.
شهر من با من مدارا می کنی یا نه؟
اسب زیبای بزرگت را نمی بینم.
نکند ارابه ران آنرا گرفته، میتازد به سوی هفت اورنگ.
سگ کوچک و بزرگ، پاسبان صاحب کرسی نیستند دیگر، خرس کوچک را فراری می دهند؟
پس چرا ناهید و کیوان را نمی بینم، پس بهرام کو؟
راستی مرد شکارچی در کجا پنهان شده؟ نکند شیر نری را پوست دارد می کند.
هرکجا هستند خوشحالم که در شهر منند.
شهر من با من مدارا کن که بی تاب توأم،
ابرهای سرد و تاریک را از خود دور کن تا باز هم باهم بخوانیم این ترانه،
جاودان باد شهر من.
شهر من کو؟
شهر من در پشت ابران سیاه،
دور از چشمان من، چشم من بی تاب دیدارش،
غم در آغوشش گرفته شهر زیبای مرا.
شهر من با من مدارا می کنی یا نه؟
اسب زیبای بزرگت را نمی بینم.
نکند ارابه ران آنرا گرفته، میتازد به سوی هفت اورنگ.
سگ کوچک و بزرگ، پاسبان صاحب کرسی نیستند دیگر، خرس کوچک را فراری می دهند؟
پس چرا ناهید و کیوان را نمی بینم، پس بهرام کو؟
راستی مرد شکارچی در کجا پنهان شده؟ نکند شیر نری را پوست دارد می کند.
هرکجا هستند خوشحالم که در شهر منند.
شهر من با من مدارا کن که بی تاب توأم،
ابرهای سرد و تاریک را از خود دور کن تا باز هم باهم بخوانیم این ترانه،
جاودان باد شهر من.