07-01-2009, 04:51 PM
روز پنجشنبه چهارم تيرماه من به همراه دوستان يك پارچه منجم و رصدگرم با بچه هامون(همون تلسكوپ هامون به تعبير من و دوستم) چون خيلي دوست داشتني هستند!! به قصد رصد آسمان تابستان و آمادگي براي شركت در رقابت صوفي به امامزاده عيسي واقع در 30 كيلومتري قم در روستاي ونارچ عزيمت كرديم.
برامون يك ون و يك مي ني بوس آماده كردند ما دخترا اول سوار ون شديم و پسرا داخل مي ني بوس تشريف بردند.
ابزار هامون رو هم داخل ماشين ها جا داديم وقتي كه راننده ون داشت پايه تلسكوپم رو داخل ماشين جاسازي مي كرد من بدبخت رو حرص ميداد من هم نگران بودم كه مبادا پايش به جايي بخوره اينقدر بهش گفتم كه حتما پيش خودش گفته كه اين دختره ديوونه ست كه به خاطر اين داره خودكشي ميكنه!
به هر حال به منطقه رسيديم البته خيلي زود راه افتاده بوديم و حدود 45 دقيقه اي رسيديم بهمين دليل حدود يك ساعت معطل بوديم كه هوا تاريك شه!
در طول اين زمان با بچه ها رفتيم تاب بازي و بالاي تپه و شروع كرديم به پفك و چيپس خوردن!
بعدش هم رفتيم امامزاده عيسي (ع) و زيارت كرديم .تا هوا كم كم تاريك شد ما هم ابزار ها را آماده كرديم رو به ماه و زحل تا بچه هاي دوره مقدماتي هم استفاده كنند يكي شون وقتي با چشمي 25 م به زحل نگاه ميكرد كه بزرگنمايي 45 برابر ميده گفت اين كه خيلي كوچيكه بزرگترش كن!
وقتي كه چشمي 10 م رو گذاشتم نگاه كرد و گفت حالا خوب شد!! منم تو دلم گفتم : امري باشه....
به هر حال سرگرم بوديم ولي كم كم افزايش ابرها نگرانمون مي كرد كه حدود 55٪ آسمون رو ابر پوشانده بود.
بالاخره هوا كاملا تاريك شد و شروع كرديم به جرم گرفتن اما بعضي بچه ها منتظر موندند تا هوا بهتر بشه و بعد شروع كنند به رصد كردن ولي هرچي ميگذشت اين مهمانان ناخوانده زيادتر مي شدند.
من به كمك يكي از بچه ها كه اتفاقا كنكور هم داده بود و خيلي هم خوب داده بود شروع كردم به رصد كردن طول اين يك ساعت كه قسمت هايي از آسمون ابري نبود ام4 ام57 ام 6 ام 7 ام 51 رو تونستيم رصد كنيم اما رسيد به جايي كه بيشتر از 85 درصد آسمون رو ابر پوشانده بود و همينطوري بيكار مانده بوديم.
خيلي تشنه بوديم كه من و دوتا از دوستام و يكي از بچه ها كه گفتم كنكور داده بود رفتيم سر چشمه آب بخوريم همه جا تاريك بود و وحشتناك!!!!!!!!!!!!
آقاي...(ميترسم اسمشو بيارم چون بچه فعاليه و اكثرا ميشناسنش) گفت صداي مار زنگي مياد ما همه از ترس زهر ترك شديم حتي خودش و جيغ كشيدم ! ترسيديم يه وقت اگه زنده نمونديم چطوري ما رو پيدا كنند.
سريع برگشتيم تا از اين بيشتر نترسيديم سالم برسيم بچه ها ميگفتند اين منطقه طلسم شده است!!!
هوا هم چنان ابري بود و چاره اي جز برگشتن نداشتيم ولي چشمتان روز بد نبينه كه دعوا شد ما كه ميدونستيم هوا از اين بهتر نميشه گفتيم برگرديم ولي عده اي گفتند تا صبح بمونيم تا هوا بهتر بشه خلاصه كلام دعوا بالاگرفت كه هزارتا قانون تصويب شد يك بار قرار شد همگي برگرديم و....
روش ديكتاتوري برقرار شد و همگي آماده شديم تا برگرديم.
عده اي از بچه ها به شدت عصباني بودند حتي صحبت هم نمي كردند...
به هر حال برگشتيم
اين بود حكايت يك شب ناكام رصدي....
تصاویر مربوط به این رصد را در پست های بعدی به نمایش می گذارم...
پایدار باشید.
برامون يك ون و يك مي ني بوس آماده كردند ما دخترا اول سوار ون شديم و پسرا داخل مي ني بوس تشريف بردند.
ابزار هامون رو هم داخل ماشين ها جا داديم وقتي كه راننده ون داشت پايه تلسكوپم رو داخل ماشين جاسازي مي كرد من بدبخت رو حرص ميداد من هم نگران بودم كه مبادا پايش به جايي بخوره اينقدر بهش گفتم كه حتما پيش خودش گفته كه اين دختره ديوونه ست كه به خاطر اين داره خودكشي ميكنه!
به هر حال به منطقه رسيديم البته خيلي زود راه افتاده بوديم و حدود 45 دقيقه اي رسيديم بهمين دليل حدود يك ساعت معطل بوديم كه هوا تاريك شه!
در طول اين زمان با بچه ها رفتيم تاب بازي و بالاي تپه و شروع كرديم به پفك و چيپس خوردن!
بعدش هم رفتيم امامزاده عيسي (ع) و زيارت كرديم .تا هوا كم كم تاريك شد ما هم ابزار ها را آماده كرديم رو به ماه و زحل تا بچه هاي دوره مقدماتي هم استفاده كنند يكي شون وقتي با چشمي 25 م به زحل نگاه ميكرد كه بزرگنمايي 45 برابر ميده گفت اين كه خيلي كوچيكه بزرگترش كن!
وقتي كه چشمي 10 م رو گذاشتم نگاه كرد و گفت حالا خوب شد!! منم تو دلم گفتم : امري باشه....
به هر حال سرگرم بوديم ولي كم كم افزايش ابرها نگرانمون مي كرد كه حدود 55٪ آسمون رو ابر پوشانده بود.
بالاخره هوا كاملا تاريك شد و شروع كرديم به جرم گرفتن اما بعضي بچه ها منتظر موندند تا هوا بهتر بشه و بعد شروع كنند به رصد كردن ولي هرچي ميگذشت اين مهمانان ناخوانده زيادتر مي شدند.
من به كمك يكي از بچه ها كه اتفاقا كنكور هم داده بود و خيلي هم خوب داده بود شروع كردم به رصد كردن طول اين يك ساعت كه قسمت هايي از آسمون ابري نبود ام4 ام57 ام 6 ام 7 ام 51 رو تونستيم رصد كنيم اما رسيد به جايي كه بيشتر از 85 درصد آسمون رو ابر پوشانده بود و همينطوري بيكار مانده بوديم.
خيلي تشنه بوديم كه من و دوتا از دوستام و يكي از بچه ها كه گفتم كنكور داده بود رفتيم سر چشمه آب بخوريم همه جا تاريك بود و وحشتناك!!!!!!!!!!!!
آقاي...(ميترسم اسمشو بيارم چون بچه فعاليه و اكثرا ميشناسنش) گفت صداي مار زنگي مياد ما همه از ترس زهر ترك شديم حتي خودش و جيغ كشيدم ! ترسيديم يه وقت اگه زنده نمونديم چطوري ما رو پيدا كنند.
سريع برگشتيم تا از اين بيشتر نترسيديم سالم برسيم بچه ها ميگفتند اين منطقه طلسم شده است!!!
هوا هم چنان ابري بود و چاره اي جز برگشتن نداشتيم ولي چشمتان روز بد نبينه كه دعوا شد ما كه ميدونستيم هوا از اين بهتر نميشه گفتيم برگرديم ولي عده اي گفتند تا صبح بمونيم تا هوا بهتر بشه خلاصه كلام دعوا بالاگرفت كه هزارتا قانون تصويب شد يك بار قرار شد همگي برگرديم و....
روش ديكتاتوري برقرار شد و همگي آماده شديم تا برگرديم.
عده اي از بچه ها به شدت عصباني بودند حتي صحبت هم نمي كردند...
به هر حال برگشتيم
اين بود حكايت يك شب ناكام رصدي....
تصاویر مربوط به این رصد را در پست های بعدی به نمایش می گذارم...
پایدار باشید.
http://www.underiransky.blogfa.com
زیر آسمان ایران
پنجره ای به سوی شگفتی های کیهان
http://lookdeep-skyobjects.blogspot.com
نگاه ژرف
آشنایی با اجرام فهرست های نجومی
**Love & Imagination Can Change The World**
زیر آسمان ایران
پنجره ای به سوی شگفتی های کیهان
http://lookdeep-skyobjects.blogspot.com
نگاه ژرف
آشنایی با اجرام فهرست های نجومی
**Love & Imagination Can Change The World**