02-13-2009, 11:24 AM
یه روز با مسئول ستاد استهلال رفته بودیم واسه رصد ماه
روبروی نیروگاه گازی ایستادیم و خلاصه تلسکوپ ها و لپتاب و ... رو گذاشتیم و شروع به رصد
دو تا اتفاق جالب رخ داد :
یکی وقتی داشتیم رصد می کردیم متوجه شدیم که وقتی ماشین ها از کنار جاده ای که ما ایستادیم رد می شدند سرعتشون کم می شد و بعد متوجه شدیم اونها فکر کردن ما مامور هستیم و تلسکوپ ها هم سرعت سنج هستن
و دیگه این که چند دقیقه بعد دیدیم یه نفر با اسلحه داره میاد سمت ما و گفت : جمع کنید ، چی کار می کنید و ...
یارو فکر کرده بود ما داریم عکسبرداری می کنیم که بعد متوجه شدن با هم رفقی هستن با مسئول ستاد
روبروی نیروگاه گازی ایستادیم و خلاصه تلسکوپ ها و لپتاب و ... رو گذاشتیم و شروع به رصد
دو تا اتفاق جالب رخ داد :
یکی وقتی داشتیم رصد می کردیم متوجه شدیم که وقتی ماشین ها از کنار جاده ای که ما ایستادیم رد می شدند سرعتشون کم می شد و بعد متوجه شدیم اونها فکر کردن ما مامور هستیم و تلسکوپ ها هم سرعت سنج هستن
و دیگه این که چند دقیقه بعد دیدیم یه نفر با اسلحه داره میاد سمت ما و گفت : جمع کنید ، چی کار می کنید و ...
یارو فکر کرده بود ما داریم عکسبرداری می کنیم که بعد متوجه شدن با هم رفقی هستن با مسئول ستاد