08-17-2011, 01:00 AM
(آخرین تغییر در ارسال: 08-17-2011, 01:14 AM توسط ali_solo_ejay.)
افسانه صورت فلکی دوپیکر-جوزا
صورت فلکی جوزا شبیه به دوپیکر موازی با یکدیگر است. این صورت فلکی مربوط به اطوره پولوکس و کاستور است. بنابر افسانه های یونانی، کاستور و پولوکس پسران دوقلوی لدا و برادران هلن و کلایتمنسترا بودند. بنابر قاموس اسکاتلندی، کاستور کلمه ای یونانی است برای قسمتی از کلاهخود که پایین صورت را می پوشاند.
بهترین افسانه که در این باب نقل می گردد به داستان زئوس مربوط است که به زنی شوهردار دل می بازد و برای تصاحب وی، به شکل یک قوی زیبا در می آید، این قو همان صورت فلکی روشن و وسیع دجاجه است. هنگامی که این زن زیبا و پریچهر در حال آبتنی در برکه است قوی سپید خود را به آرامی و وقار تمام به او نزدیک می کند و وی را اغوا کرده و در آغوش می کشد. بدین سان فرزندان لدا از تخم های که وی ایجاد کرده بود، سر بیرون می آورند.
در اساطیر، لدا همسر پادشاه اسپارت بود و او زنی است که همزمان هماز شوی میرای خود و هم از بزرگ ایزدان زئوس باردار می گردد و صاحب چهار فرزند یعنی دو دوقلو می شود که هلن و پولوکس فرزندان زئوس، کاستور و کلایتمنسترا فرزندان تنداریوس بودند. بعدها دو دختر لدا همچون خود او زنانی بی وفا و خیانتکار می شوند. چون تنداریوس مردی میرا بود. پس فرزندانش نیز میرا گشتند اما فرزندان زئوس همانند پدر فناناپذیر شدند.
در ایلیاد هومر، هلن از روی دیوارهای شهر تروا به سوی پایین نگاه کرد و شگفت زده شدکه چرا برادرانش در میان مردم نیستند. راوی اظهار داشت که هر دوی آن ها پیش از این مرده اندو دفن شده اند. در این افسانه بیان شده بود که هر دوی آن ها فناپذیر بودند. پولوکس بوکسوری قدرتمند و کاستور سوارکاری برجسته بود. افسانه پولوکس و کاستور این دو برادر دوقلو در ارتباط تنگاتنگ با هلن خواهر زیبا و دل فریبشان است. حدود هزار سال پیش از میلاد مسیح، یک شب که ایزدان ضیافتی شکوهمند در کاخ المپ برپا کرده و مشغول خوشگذرانی و عیش و نوش بودند؛ ایریس، الهه کینه توزی و ناسازگاری، خواهر آرس را از شرکت در میهمانی بزرگ محروم کردند و اونیز جهت انتقام نقشه ای شوم در سر پروراند.
او با لباسی مبدل بدون این که کسی را متوجه ورود خود سازد از دروازه های کاخ به داخل آن آمد و سیبی زرین را به همراه یک دست نوشته از پنجره ای به داخل ایزد سرای المپ پرتاب کرد تا به این ترتیب مقدمه دردسری طولانی را برای خدایان فراهم بیاورد و انتقامی نیز گرفته باشد.
ایریس با ذکاوت بسیار بر روی آن سیب این جمله را نوشته بود: تقدیم به الهه زیبا رو.
هرا، آتنا و آفرودیت که هر سه ادعا می کردند زیباترین الهه اند برای تصاحب سیب زرین دچار تعارض شدند و چون به نتیجه ای نرسیدند، نزد بزرگ ایزدان، زئوس، شتافتندو از وی طلب یاری برای قضاوت کردند، اما زئوس از قضاوت امتناع کرد و به ایشان پیشنهاد کرد تا به کوهی در نزدیکی تروا بروند تا در آن جا پاریس که خود مرد جوان و زیبارویی یود میان آنها به قضاوت بنشیند و زیباترین الهه را انتخاب کند. لحظاتی بعد سه الهه بر فراز کوه نمایان شدند و پاریس را دچار تحیر کردند. وقتی فرمان بزرگ ایزد زئوس بر پاریس فرزند پریام، پادشاه تروا، ابلاغ گردید او برای انتخاب از میان سه الهه زیبا دچار تردید شد، اما چون فرمان زئوس بود می بایست اطاعت می کرد . انتخاب او باید براساس پیشنهادی می شد که آن ها به وی می کردند.هرا به پاریس گفت:اگر مرا انتخاب کنی تو را دولتمند تمام آسیا می گردانم.
آتنا گفت: در صورت انتخاب من، تو را در تمام نبردهایت پیروزمند میدان خواهم نمود. و آفرودیت هم به وی قول داد که زیباترین دختر عالم، یعنی هلن را نصیب وی خواهد کرد. پاریس هم که وصف هلن زیبا رو شنیده بود سیب را تسلیم آفرودیت کرد.
اما هلن که دختر واقعی زئوس و لدا بود به خاطر زیبایی افسانه ای اش دائم در خطر ربوده شدن به دست خواستگارانش دلباخته بود. پیش از آنکه آفرودیت قول هلن را به پاریس دهد تسیوس او را ربود، اما پولوکس و کاستور برادران دوقلوی هلن، او را نجات دادند و به تلافی آن مادر تسیوس ، آاترا را دزدیدند.
تنداریوس پدر فناناپذیر هلن، همه خواستگاران را دعوت کرد تا هلن، خود از میان ایشان همسر مورد علاقه اش را انتخاب کند و دیگران را هم قسم داد تا در صورت نیاز یارو همراه شوی هلن باشند و نه خونخواه و دشمن وی . اما هلن در همان شبی که آفرودیت او را به پاریس وعده داده بود ، منلاس برادر آگاممنون پادشاه یونان را به همسری برگزید.
آفرودیت بی خبر از این ازدواج، پاریس را با خود به مایسن برد که محل زندگی هلن و پایتخت یونان در آن دوره بود.
پس از آن این که پاریس متوجه شد چه اتفاقی افتاده به عنوان شاهزاده تروا به منزل منلاس مهمان شد و در فرصتی مناسب هلن را با رضایت خودش دزدید و با خود به تروا آورد. گفتنی است که کلایمنسترا، خواهر فناناپذیر هلن، نیز همسر آگاممنون بود.
پاریس دلباخته ، نمی دانست که این حرکت ، شعله ده ساله جنگ های تروا و یونان را روشن می کند و باعث مرگ بسیاری ازمردم و حتی تمام خانواده اش می گردد.
همزمان با آغاز جنگ های تروا، پولوکس و کاسترو که هر دو جوانانی قدرتمند و کامران شده بودند. به فبه و هیلاریا دختران لاسیپوس، کاستور را به قتل رساندند.
کاستور میرا بود چون پسر تنداریوس بود و پولوکس به وسیله زئوس امتیاز جاودانگی داشت.زئوس از او خواست که این هدیه را با کاستور تقسیم کند. پولوکس نیز این کار را می کند و هر دو برادر تا ابد در آسمان ها جای می گیرند.
[ATTACH=CONFIG]913[/ATTACH]
افسانه بعدی -> دجاجه-قو
صورت فلکی جوزا شبیه به دوپیکر موازی با یکدیگر است. این صورت فلکی مربوط به اطوره پولوکس و کاستور است. بنابر افسانه های یونانی، کاستور و پولوکس پسران دوقلوی لدا و برادران هلن و کلایتمنسترا بودند. بنابر قاموس اسکاتلندی، کاستور کلمه ای یونانی است برای قسمتی از کلاهخود که پایین صورت را می پوشاند.
بهترین افسانه که در این باب نقل می گردد به داستان زئوس مربوط است که به زنی شوهردار دل می بازد و برای تصاحب وی، به شکل یک قوی زیبا در می آید، این قو همان صورت فلکی روشن و وسیع دجاجه است. هنگامی که این زن زیبا و پریچهر در حال آبتنی در برکه است قوی سپید خود را به آرامی و وقار تمام به او نزدیک می کند و وی را اغوا کرده و در آغوش می کشد. بدین سان فرزندان لدا از تخم های که وی ایجاد کرده بود، سر بیرون می آورند.
در اساطیر، لدا همسر پادشاه اسپارت بود و او زنی است که همزمان هماز شوی میرای خود و هم از بزرگ ایزدان زئوس باردار می گردد و صاحب چهار فرزند یعنی دو دوقلو می شود که هلن و پولوکس فرزندان زئوس، کاستور و کلایتمنسترا فرزندان تنداریوس بودند. بعدها دو دختر لدا همچون خود او زنانی بی وفا و خیانتکار می شوند. چون تنداریوس مردی میرا بود. پس فرزندانش نیز میرا گشتند اما فرزندان زئوس همانند پدر فناناپذیر شدند.
در ایلیاد هومر، هلن از روی دیوارهای شهر تروا به سوی پایین نگاه کرد و شگفت زده شدکه چرا برادرانش در میان مردم نیستند. راوی اظهار داشت که هر دوی آن ها پیش از این مرده اندو دفن شده اند. در این افسانه بیان شده بود که هر دوی آن ها فناپذیر بودند. پولوکس بوکسوری قدرتمند و کاستور سوارکاری برجسته بود. افسانه پولوکس و کاستور این دو برادر دوقلو در ارتباط تنگاتنگ با هلن خواهر زیبا و دل فریبشان است. حدود هزار سال پیش از میلاد مسیح، یک شب که ایزدان ضیافتی شکوهمند در کاخ المپ برپا کرده و مشغول خوشگذرانی و عیش و نوش بودند؛ ایریس، الهه کینه توزی و ناسازگاری، خواهر آرس را از شرکت در میهمانی بزرگ محروم کردند و اونیز جهت انتقام نقشه ای شوم در سر پروراند.
او با لباسی مبدل بدون این که کسی را متوجه ورود خود سازد از دروازه های کاخ به داخل آن آمد و سیبی زرین را به همراه یک دست نوشته از پنجره ای به داخل ایزد سرای المپ پرتاب کرد تا به این ترتیب مقدمه دردسری طولانی را برای خدایان فراهم بیاورد و انتقامی نیز گرفته باشد.
ایریس با ذکاوت بسیار بر روی آن سیب این جمله را نوشته بود: تقدیم به الهه زیبا رو.
هرا، آتنا و آفرودیت که هر سه ادعا می کردند زیباترین الهه اند برای تصاحب سیب زرین دچار تعارض شدند و چون به نتیجه ای نرسیدند، نزد بزرگ ایزدان، زئوس، شتافتندو از وی طلب یاری برای قضاوت کردند، اما زئوس از قضاوت امتناع کرد و به ایشان پیشنهاد کرد تا به کوهی در نزدیکی تروا بروند تا در آن جا پاریس که خود مرد جوان و زیبارویی یود میان آنها به قضاوت بنشیند و زیباترین الهه را انتخاب کند. لحظاتی بعد سه الهه بر فراز کوه نمایان شدند و پاریس را دچار تحیر کردند. وقتی فرمان بزرگ ایزد زئوس بر پاریس فرزند پریام، پادشاه تروا، ابلاغ گردید او برای انتخاب از میان سه الهه زیبا دچار تردید شد، اما چون فرمان زئوس بود می بایست اطاعت می کرد . انتخاب او باید براساس پیشنهادی می شد که آن ها به وی می کردند.هرا به پاریس گفت:اگر مرا انتخاب کنی تو را دولتمند تمام آسیا می گردانم.
آتنا گفت: در صورت انتخاب من، تو را در تمام نبردهایت پیروزمند میدان خواهم نمود. و آفرودیت هم به وی قول داد که زیباترین دختر عالم، یعنی هلن را نصیب وی خواهد کرد. پاریس هم که وصف هلن زیبا رو شنیده بود سیب را تسلیم آفرودیت کرد.
اما هلن که دختر واقعی زئوس و لدا بود به خاطر زیبایی افسانه ای اش دائم در خطر ربوده شدن به دست خواستگارانش دلباخته بود. پیش از آنکه آفرودیت قول هلن را به پاریس دهد تسیوس او را ربود، اما پولوکس و کاستور برادران دوقلوی هلن، او را نجات دادند و به تلافی آن مادر تسیوس ، آاترا را دزدیدند.
تنداریوس پدر فناناپذیر هلن، همه خواستگاران را دعوت کرد تا هلن، خود از میان ایشان همسر مورد علاقه اش را انتخاب کند و دیگران را هم قسم داد تا در صورت نیاز یارو همراه شوی هلن باشند و نه خونخواه و دشمن وی . اما هلن در همان شبی که آفرودیت او را به پاریس وعده داده بود ، منلاس برادر آگاممنون پادشاه یونان را به همسری برگزید.
آفرودیت بی خبر از این ازدواج، پاریس را با خود به مایسن برد که محل زندگی هلن و پایتخت یونان در آن دوره بود.
پس از آن این که پاریس متوجه شد چه اتفاقی افتاده به عنوان شاهزاده تروا به منزل منلاس مهمان شد و در فرصتی مناسب هلن را با رضایت خودش دزدید و با خود به تروا آورد. گفتنی است که کلایمنسترا، خواهر فناناپذیر هلن، نیز همسر آگاممنون بود.
پاریس دلباخته ، نمی دانست که این حرکت ، شعله ده ساله جنگ های تروا و یونان را روشن می کند و باعث مرگ بسیاری ازمردم و حتی تمام خانواده اش می گردد.
همزمان با آغاز جنگ های تروا، پولوکس و کاسترو که هر دو جوانانی قدرتمند و کامران شده بودند. به فبه و هیلاریا دختران لاسیپوس، کاستور را به قتل رساندند.
کاستور میرا بود چون پسر تنداریوس بود و پولوکس به وسیله زئوس امتیاز جاودانگی داشت.زئوس از او خواست که این هدیه را با کاستور تقسیم کند. پولوکس نیز این کار را می کند و هر دو برادر تا ابد در آسمان ها جای می گیرند.
[ATTACH=CONFIG]913[/ATTACH]
افسانه بعدی -> دجاجه-قو