08-04-2012, 11:52 PM
اولین سوتی من این بود که حدود عید همین سال به کیش با خاله م اینا رفته بودیم کنار ساحل حولی شب با پسر خاله اه نشسته بودم و داشتم از داستان های صور فلکی واسش تعریف میکردم یه مرتبه که سرم رو بالا اوردم دیدم یه دسته ستاره با ارایش مخصوص وپر نور در اسمونه وقتی به ارش گفتم ببین چه صورت فلکی نازی تا حالا ندیده بودم و کلی خودم ذوق کرده بودم یه دفعه ارش گفت اخه دیوانه اون هواپیماست !!!!!!!!!
از خجالت اب شدم
از خجالت اب شدم
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2