08-05-2012, 01:00 PM
از تون اجازه میخوام یه سوتی دیگه تعریف کنم
یه روز پسر دوست مامانم اومده بود خونمون منم یه نخواستم جلوش کم بیارم وقتی اومد توی اتاقم و اتاقم رو دید بهم گفت معلومه خیلی به نجوم علاقه داری بهش گفتم اره خیلی به ستاره شناسی علاقه دارم وقتی ازم توضیح خواست در مورد صورت فلکی ها منم داشتم واسش توضیح میدادم تا اینکه رسیدم به دب اکبر و دب اصغر که اسم این دو تا صورت فلکی رو روی نقشه جابجا گفتم از روی حواس پرتی بعد بهم گفت احیانا اون دب اصغر نیست اون یکی دب اکبر؟!؟!؟
منم که نخواستم کم بیارم خودم رو جمع و جور کردم گفتم (بهش توپیدم)که بله دیگه اگه درست گوش میکردی الان جابجا نمیشنیدی که بخوای بیخودی از من عیب بگیری!!!!!!!!!!!!!
حیوونی چشاش 4 تا شد!!!!!!!!!!!!
یه روز پسر دوست مامانم اومده بود خونمون منم یه نخواستم جلوش کم بیارم وقتی اومد توی اتاقم و اتاقم رو دید بهم گفت معلومه خیلی به نجوم علاقه داری بهش گفتم اره خیلی به ستاره شناسی علاقه دارم وقتی ازم توضیح خواست در مورد صورت فلکی ها منم داشتم واسش توضیح میدادم تا اینکه رسیدم به دب اکبر و دب اصغر که اسم این دو تا صورت فلکی رو روی نقشه جابجا گفتم از روی حواس پرتی بعد بهم گفت احیانا اون دب اصغر نیست اون یکی دب اکبر؟!؟!؟
منم که نخواستم کم بیارم خودم رو جمع و جور کردم گفتم (بهش توپیدم)که بله دیگه اگه درست گوش میکردی الان جابجا نمیشنیدی که بخوای بیخودی از من عیب بگیری!!!!!!!!!!!!!
حیوونی چشاش 4 تا شد!!!!!!!!!!!!
«اهورامزدا گفت ای زرتشت اسپنتمان تو نباید که عهد و پیمان بشکنی
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2
چه آن عهدی که تو با یک دروغ پرست بستی و
نه آن عهدی که با یک راستی پرست بستی
چه معاهده با هر دو درست است خواه یکتاپرست خواه مشرک»
مهریشت فقره 2