07-16-2010, 12:36 PM
براي رصد هلال ماه رفته بودي قلعه نو يا به قول دوستان نيو كاسل بعد هوا ابري شد ولي اونقدر نبود كه فكر كنيم كه ميخواد اتفاق خاصي بي افته بعد چند دقيقه باروونه آرومي شروع به باريدن كرد و چشمتون روز بعد نبينه چنان شدت گرفت كه نگو و نپرس باد هم كه با شدت ميوزيد قدرتش انقد زياد بو كه چادر رو با چهار نفر آدم توش بلند ميكرد كه در همون آن تصميم بر اين شد كه وصيت كنيم و فيلمي بگيريم تا يادگار بمونه اون لحظات هيچ وقت از يادم نميره تلسكوپ رو هم كه نگو اينه ناودون شده بود پر از آب hock:
يادش بخير
يادش بخير
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می*کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام*ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است
هر سو که نگاه می*کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام*ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است