09-05-2012, 11:54 AM
بیشتر شبیه خاطره است ولی جا داره اینجا بگم(چون برای همه اتفاق افتاده)
امروز داشتم برای مامانم از سحابی ها و کهکشانها از ایننجور چیزا میگفتم.
از جایی که مامانم به نجوم علاقه ای نشون نمیده حرفای منو درست گوش نمی داد منم کم نمی اوردمو مدام میگفتم و میگفتم (خیلی دوست دارم به نجوم علاقه مند بشه ولی نمیشه) خلاصه بعد از 20دقیقه بهم گفت
:اسی(اسم مستعار)
گفتم:ها
گفت:بسه
گفتم:هنوز جبار مونده ها..!!!:grin:
گفت:جبار بخوره تو سرت سردرد گرفتم. اصلا هر چی میخای بگو فقط انقدر رو اعصابم راه نرو
با یه لبخند ملیح گفتم: یه 16 اینچ . قیافه مامانم تو اون لحضه: :mad:
اینجور اماتورهایی هستیم ما8-)
امروز داشتم برای مامانم از سحابی ها و کهکشانها از ایننجور چیزا میگفتم.
از جایی که مامانم به نجوم علاقه ای نشون نمیده حرفای منو درست گوش نمی داد منم کم نمی اوردمو مدام میگفتم و میگفتم (خیلی دوست دارم به نجوم علاقه مند بشه ولی نمیشه) خلاصه بعد از 20دقیقه بهم گفت
:اسی(اسم مستعار)
گفتم:ها
گفت:بسه
گفتم:هنوز جبار مونده ها..!!!:grin:
گفت:جبار بخوره تو سرت سردرد گرفتم. اصلا هر چی میخای بگو فقط انقدر رو اعصابم راه نرو
با یه لبخند ملیح گفتم: یه 16 اینچ . قیافه مامانم تو اون لحضه: :mad:
اینجور اماتورهایی هستیم ما8-)