یه بار یه نفری اومده بود یه نگاهی به موسسه کنه با کت شلوار و موهای روغنی خلاصه با یه تیپ سوتی اومده بود بازرسی
خلاصه بچه ها رو تک تک میاورد یه سوالایی ازشون میپرسید.به یکی از بچه ها گفت تو این مدت چی یاد گرفتی؟
_به یکی دیگه میگفت چند نمونه تلسکوپ داریم پسره گفت دابسونی اپوکروماتیک ریچی کرتین و... مرده که هیچی حالیش نبود واسه پسره مثبت گذاشت یعنی اموزش خوب بوده:lol:
حالا اینجا رو داشته باشید
به من گفت چندتا صورت فلکی نام ببر گفتم جبار،دب اکبر و ...بعدش گفت بر تلسکوپو رو ماه تنظیم کن گفتم کدومشو؟ موند کدومشو بگه اسمشونو بلد نبود گفت بر یکیشو تنظیم کن فرق نداره
منم رفتم 8 دابسونی رو با فیلتر رو ماه تنظیم کردم.بعدش گفتم اقا امادس بیاین نگاه کنین.مرده با یه لبخند ملیح با یه استیل خاص اومد سمت تلسکوپ
اولش زل زده بود ته تلسکوپ (فکر میکرد شکستیه:lol
خلاصه خم شد اومد نگاه کنه دیدیم راحت نیست بهش گفت اقا میخواین چیقی بزارم؟یه طوری با چشای باباقوری برگشت نگاه کرد با لحن تقریبا بلند گفت:چیییی؟
فکرد بهش فحش دادم:lol::lol:
بعد از چند ثانیه گفت فایده نداره قلم کاغذاشو گذاشت رو زمین کتش رو در اورد گفت بسم الله:lol:
یه پاشو گذاشت اون ور تلسکوپ(طوری که تلسکوپ بین دوتا پاش باشه) با یه دست فوکسرو گرفت با یه دست زیر تلسکوپو مثل اینکه میخواست کشتی بگیره:lol:
اومد تلسکوپو یکم بیاره پایین ماه کامل دیده بشه منم پیچ کنارشو سفت نکرده بودم بدبخت با سر رفت تو زمین:lol:
یکی از بچه ها با صدای بلند زد زیر قهقهه
بازرسه پا شد وسایلشو برداشت گفت خداحافظ بدون اینکه چیزی بگه:lol::lol:
بدبخت تا سالیان سال ازش خبری نشد که نشد:wink:
خلاصه بچه ها رو تک تک میاورد یه سوالایی ازشون میپرسید.به یکی از بچه ها گفت تو این مدت چی یاد گرفتی؟
_به یکی دیگه میگفت چند نمونه تلسکوپ داریم پسره گفت دابسونی اپوکروماتیک ریچی کرتین و... مرده که هیچی حالیش نبود واسه پسره مثبت گذاشت یعنی اموزش خوب بوده:lol:
حالا اینجا رو داشته باشید
به من گفت چندتا صورت فلکی نام ببر گفتم جبار،دب اکبر و ...بعدش گفت بر تلسکوپو رو ماه تنظیم کن گفتم کدومشو؟ موند کدومشو بگه اسمشونو بلد نبود گفت بر یکیشو تنظیم کن فرق نداره
منم رفتم 8 دابسونی رو با فیلتر رو ماه تنظیم کردم.بعدش گفتم اقا امادس بیاین نگاه کنین.مرده با یه لبخند ملیح با یه استیل خاص اومد سمت تلسکوپ
اولش زل زده بود ته تلسکوپ (فکر میکرد شکستیه:lol
خلاصه خم شد اومد نگاه کنه دیدیم راحت نیست بهش گفت اقا میخواین چیقی بزارم؟یه طوری با چشای باباقوری برگشت نگاه کرد با لحن تقریبا بلند گفت:چیییی؟
فکرد بهش فحش دادم:lol::lol:
بعد از چند ثانیه گفت فایده نداره قلم کاغذاشو گذاشت رو زمین کتش رو در اورد گفت بسم الله:lol:
یه پاشو گذاشت اون ور تلسکوپ(طوری که تلسکوپ بین دوتا پاش باشه) با یه دست فوکسرو گرفت با یه دست زیر تلسکوپو مثل اینکه میخواست کشتی بگیره:lol:
اومد تلسکوپو یکم بیاره پایین ماه کامل دیده بشه منم پیچ کنارشو سفت نکرده بودم بدبخت با سر رفت تو زمین:lol:
یکی از بچه ها با صدای بلند زد زیر قهقهه
بازرسه پا شد وسایلشو برداشت گفت خداحافظ بدون اینکه چیزی بگه:lol::lol:
بدبخت تا سالیان سال ازش خبری نشد که نشد:wink:
اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست وخیار وهندوانه!