در روز دوشنبه 28/3/86 شنیده بودم که قراره طرفای ساعت 7 تا 7:15 هلال زهره بره پشت هلال ماه بنابراین تلسکوپم رو به حیاط بردم تاشاهد این رویداد باشم.از ساعت 7 همین طور چشم به آسمون دوختم(البته با چشمی تلسکوپ)تا بتونم تماس اول و دوم رو ثبت کنم .(زهره از طرف تاریک ماه می رفت پشتش )اما به دلایلی برای یک لحظه چشم از تلسکوپ برداشتم ودر همین لحظات بود که زهره دیگه توی چشمی نبود و فقط ماه رو می دیدم.در پی از دست دادن مشاهده ی تماس اول ودوم(از مدیر گروه شنیده بودم که این اختفا چهار تماس داره.) در انتظار بیرون آمدن زهره باز چشم به آسمون دوختم وحدودا یک ساعت چشم از آسمون بر نداشتم تا بالاخره در ساعت 8:18:26 هلال زهره با زیبایی هر چه تمام تر بیرون اومدو این تازه تماس سوم بودو تماس چهارم در ساعت20:18:49اتفاق افتاد.بسیار زیبا بود به خصوص برای من که تا حالا با تلسکوپ اختفا ندیده بودم.بعدا از دوستم که اون هم تو خونشون به مشاهده ی این رویداد نشسته بود فهمیدم که تماس اول در ساعت 19:10:9 وتماس دوم هم در ساعت 19:10:35 اتفاق افتاده .و زهره کم کم از هلال ماه دور می شد و لی من هرگز رصد اولین اختفا رو فراموش نمی کنم و زیبایی اون رو از یاد نمی برم.شما چه طور؟
شجاعت همیشه فریاد زدن نیست، گاهی صدای آرامی است در انتهای روز که فردا دوباره تلاش خواهم کرد.
]از این که به زبان گفتار تعریف میکنم :
آقا بعد از ظهر بود ما هم که الاف بودیم تلسکوپ یا همون لوله بیخاصیتمون رو آوردیم توی حیاط ما هم که یه چشممون به آسمون بود و یه چشممون یه ساعت خلاصه چندتا عکس از لحظه ی اختفا هم گرفتیم که یکیشون دقیقا لحظه ی اختفا بود . اما یه ساعت گذشت تقریبا هوا تاریک بود لوله رو آوردم توی کوچه با بروبچ بیکار محله نشستیم به رصد ماه که یی هو زهره اومد بیرون آقا جاتون خالی عجب لحظه ای بود ما هم امون ندادیم عکس گرفتیم که عکس توی همین سایت هست به اسم افشار اما مشکل این بود که بروبچ از شدت هیجان نگذاشتن لحظه ی بیرون امدن زهره رو یادداشت کنم . خلاصه ای هم ماجرای ما بود .
از این که نوشته های مرا خواندید ممنونم .
abadanastro نوشته: ]از این که به زبان گفتار تعریف میکنم :
آقا بعد از ظهر بود ما هم که الاف بودیم تلسکوپ یا همون لوله بیخاصیتمون رو آوردیم توی حیاط ما هم که یه چشممون به آسمون بود و یه چشممون یه ساعت خلاصه چندتا عکس از لحظه ی اختفا هم گرفتیم که یکیشون دقیقا لحظه ی اختفا بود . اما یه ساعت گذشت تقریبا هوا تاریک بود لوله رو آوردم توی کوچه با بروبچ بیکار محله نشستیم به رصد ماه که یی هو زهره اومد بیرون آقا جاتون خالی عجب لحظه ای بود ما هم امون ندادیم عکس گرفتیم که عکس توی همین سایت هست به اسم افشار اما مشکل این بود که بروبچ از شدت هیجان نگذاشتن لحظه ی بیرون امدن زهره رو یادداشت کنم . خلاصه ای هم ماجرای ما بود .
از این که نوشته های مرا خواندید ممنونم .
یاد گذشته ها افتادم، سال 86 که با چه شور و شوقی توی کوچه این لحظه ی تماشایی رو رصد کردیم.
[ATTACH=CONFIG]2126[/ATTACH]
واقعا یاد روز های قدیم به خیر.
منم هر از گاهی گزارش رصد هام رو که قبلا اینجا نوشتم رو میخونم و اون حس گذشته برای لحظاتی به یادم میاد.
چقدر لذت بخش بود.
