ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
درود
دوستان سال 2006 من روی این موضوع خیلی فکر کردم و جالبه در موردش بحث کنیم
فکر کنم همه ما گاهی اوقات صحنه هایی رو میبینیم که انگار قبلا اون رو دیدم و بصورتی تکراری به نظر میرسند
من اون سال نظر خیلی ها رو پرسیدم از جمله آقای ابراهیم ویکتوری
In a message dated 2006/11/22 09:53:53 P.M. Pacific Standard Time,
abadanastro@yahoo.com writes:
سوال من :
اگر همان طور که اقای ترین خوان ذوان در کتاب آهنگ پنهان خود بیان کرده سفر به گذشته امکان نا پذیر است پس چرا ما گاهی اوقات اتفاقاتی را که می بینیم را تکراری حس می کنیم ؟؟
That is called Deja Vue and it is a psychological condition not real : پاسخ ایشان
ایشون این مسئله رو یک بحث روانشانسی دونستند و عادی
اما من با توجه به پخش فیلم flash forward در این روزها از abc به این نتیجه رسیدم که ممکنه گذر به آینده به همین راحتی اتفاق بیفته
حالا نظر شما در مورد این حالت چیه ؟
ارسالها: 735
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Oct 2009
من هم دارم سریال flash forward رو نگاه میکنم.من هنوز قسمت 6 هستم اما تا اینجا هم فهمیدم که این موضوع نتیجه ی آزمایشات انسان ها بوده.برای من هم بعضی موقع ها پیش میاد که احساس میکنم اتفاقی که الان برام افتاده رو قبلا یک جایی دیدم ولی فکر نکنم به اینسادگی بشه آینده رو دید.البته این آینده نمایی ها برای من اتفاق های خیلی ساده بودند.نه اتفاقات مهم مثل سریال.البته اگه بشه اسمش رو آینده نمایی گذاشت.
ارسالها: 403
موضوعها: 12
تاریخ عضویت: Mar 2010
من هم اين اتفاق چندين بار برام پيش اومده ساعت ها نشستم فكر كردم كه اگر اين گونه است و آينده ي ما از قبل رغم خورده پس اين جا اراده ي انسان و رغم زدن آينده ي خودش به دسته خودش رو چه جوري مي شه پاسخ داد ما قبل از اتفاق افتادن يه قضيه اي به دست خودمون اون قضيه رو ميبينيم و بدونه اين كه در اون تغييري ايجاد بشه دباره اون رو در زندگي روز مره هم ميبينيم پس اراده ي ما در ساختن آينده بي تعصير به نظر مياد چون نتونستيم هيچ نغييري به وجود بياريم مثل اين ميمونه كه ما بنشينيم و دست رو دست بگذاريم و آينده بياد و بره بدونه اين كه ما روش اثري گذاشته باشيم و اين ارزش انسان رو خيلي مياره پايين با اين فرض ما فقط فكر ميكنيم كه داريم با فكر و انديشه ي خودمون كاري رو انجام ميديم در حالي كه اين كار ها از قبل براي هر انساني برنامه ريزي شده و هر انسان براي كاري به زمين مياد تا بتونه يه مقدار از اون برنامه ي كلي آينده و هدف رو اجرا كنه با اين حساب زندگي ديگه بجور بي معني ميشه ((موش هاي آزمايشگاهي)) :oops:
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می*کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام*ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
خب منم چند سال پیش همین نظر رو داشتم
اما الان بحث جهان های موازی وجود داره
و نظر من این هست که
یه سری چیزها دست ماها نیست اما ما اختیار کامل داریم ! مثلا اگه یه چاه جلوی پای ما باشه ما میتونیم تصمیم بگیریم بریم توش یا نه !
ولی نمی تونستیم تصمیم بگیریم تو کدم کشور به دنیا بیایم که این یه جورایی همون نظر شماست
در هر صورت از دوستانی که می تونند ارتباط جهان های موازی رو به این بحث بصورت عامه فهم توضیح بدند درخواست همکاری می کنم .
موضوع اصلی اینه که ما بتونیم این فلش ها رو کنترل کنیم و ازشون استفاده کنیم
ارسالها: 403
موضوعها: 12
تاریخ عضویت: Mar 2010
شما قضيه ي نردبان رو مثال زديد اتفاقا من تو يه ماجرايي تو خونه دو تا نردبون داشتيم كه من يكي رو انتخاب كردم به خواست خودم اما تو همو حال كه داشتم بالا ميرفتم يه فلش اومد تو ذهنم ،دقيقا همون منظره بود كه تو ذهنم اومد من انجا فهميدن كه حتي انتخاب نردبان و بالا رفتن از اون هم برام از قبل برنامه ريزي شده بوده
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می*کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام*ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
خب پازل شما یه جاییش ناقصه
من معمولا وقتی یه حادثه رو دارم میبینم متوجه میشم که این حادثه رو قبلا دیدم و این قسمت (1) فقط یادآوری از اون حادثه است که انگار قبلا رخ داده (2)
حتی من گاهی اوقات یه کم (چند ثانیه ) بعد از اون رو تو حالت 1 برای خودم مرور می کنم و حتی تونستم خلافش رو عمل کنم
ارسالها: 403
موضوعها: 12
تاریخ عضویت: Mar 2010
abadanastro نوشته: خب پازل شما یه جاییش ناقصه
من معمولا وقتی یه حادثه رو دارم میبینم متوجه میشم که این حادثه رو قبلا دیدم و این قسمت (1) فقط یادآوری از اون حادثه است که انگار قبلا رخ داده (2)
حتی من گاهی اوقات یه کم (چند ثانیه ) بعد از اون رو تو حالت 1 برای خودم مرور می کنم و حتی تونستم خلافش رو عمل کنم
من نمي فهمم يعني چي؟ :?:
تا مرهم زخم کهنه ما نمک است
هر سو که نگاه می*کنم قاصدک است
من ماندم و یک درد به نام*ِ پرواز
این درد میان مَردها مشترک است
ارسالها: 2,100
موضوعها: 92
تاریخ عضویت: Jun 2007
یکم بیشتر توضیح میدم :
( در حالت واقعی ) شما وقتی روی نردبان بودین و دیدن فلش رو این حس رو کردید که صحنه ای که رخ داد و در حال رخ دادنه تکراریه . آره ؟
در واقع شما تکرار حقیقتی رو دیدین که قبلا رخ داده ( این برداشت من است ) مثل یه جور خاطره
من هم این جوری شده برام ولی موضوعش رو یادم نیست
مثال شما رو میگم : فرض کنید من باید بالای پله می رفتم تا آخرین پله . اما پله ی سوم متوجه شدم که دارم یه فلش می بینم و توی این فلش من باید تا آخرین پله بالا برم ولی همونجا چون از قبل میخواستم این رو تغییر بدم همون موقع می پرم از پله پایین و خلاف اون فلش عمل می کنم و بعد از این واقعه با خودم مرور می کنم که قرار بود بر اساس فلشم که تکراری از واقعیت گذشته بود ( در حالی که یادمون نمیاد کی همچین اتفاقی افتاده ) با بالاترین پله برم اما حالا روی پله سوم از نردبان پریدم پایین .
من خودم تونستم این کار رو بکنم ( تغییر آینده یا همون گذشته ) اما چون مسائل خیلی ساده هستند و صحنه ها خیلی بی اهمیت بودن از یادم رفته .
در حالی که اگه این ماجرا برای صحنه ی یه تصادف اتفاق میفتاد می تونست خیلی جذاب و فراگیر بشه ، ولی قرار نسیت دروغ بگم و بگیم .