تصمیم گرفتم قسمتی از کتاب سینوهه رو که سندیت تاریخی اون تایید شده رو مطالب مربوطه رو به اینجا بیارم مترجم این کتاب یعنی اقای ذبیح الله منصوری بارها و بارها در طول نوشته هایشان اورده اند که متن کتاب فارسی سینوهه دقیقا چیزی است در کتاب خود سینوهه گفته شده است.
من حالا هر قسمت از کتاب سینوهه رو که مربوط به نجوم و تاریخ اون هست رو اینجا میارم و ابتدا متن خود کتاب رو میارم سپس اگر توضیحی مترجم داده بود و سپس توضیحاتی رو که از بقیه قسمت ها به طور پراکنه کسب کردم رو میارم.
و سینوهه طبیب مصری ست.
امیدوارم بتوونم یه متن خوب و قابل قبول رو به شما عزیزان تحویل بدم.
متن کتاب:
مرکز علمی شهر بابل برج مرتفع (مردوک)بشمار می اید و تمام اطبا بزرگ و منجمین عالیمقام انجا هستند و من به زودی با عده ای از منجمین و اطبا برج مردوک مذاکره کردم و معلوم شد که در بابل ان اندازه ایی که علم نجوم مورد توجه است علم پزشکی نیست
توضیحات خودم:
مردوک در ان زمان خدای بابل بوده و برج ان ان مبعبد مردوک بوده و همچنین بابل به سرزمین چهار اقلیم نیز معروف بوده.
در قسمتی دیگر از کتاب:
در بالای برج مرتفع مردوک منجمین جا گرفته اند و ان ها حرکت ستارگان را اندازه گیری میکنند و روز های سعد و نحس را تعیین می نمایند و همه طبق تقویم آن ها عمل میکنند . میگویند که منجمین مزبور میتوانند از روی کواکب حوادث را پیش بینی نمایند ولی مشروط بر اینکه شخصی که خواهان وقوف بر حوادث اینده است بداند در چه روز و در چه ساعتی متولد شده است.
توضیحات خودم:
سینوهه اهل مصر بود و برای کسب علم و همچنین به دست اوردن اطلاعات نظامی به دستور هورم هب فرمانده سپاه فرعون به بابل ،هاتی و سوریه سفر کرد.
در قسمتی دیگر از کتاب:
از زبان (بورابوریاش) پادشاه بابل: یک روز برای تماشای شیشه بزرگ کننده به برج (مردوک)رفته بودم این شیشه که تصور نمیکنم در هیچ نقطه از جهان باشد در بابل ساخته میشود و شیشه ایست ضخیم و بسیار شفاف مانند یک قطعه یخ درخشنده و بدون کدورت ولی وقتی انسان از پشت شیشه به چیزی نظر می اندازد بقدری انرا بزرگ مینماید که سبب وحشت میشود و روزیکه من برای دیدن شیشه رفته بودم موری را اوردند و من شیشه را به دست گرفتم و از پشت ان مور را نگریستم و نزدیک بود از وحشت بگریزم زیرا مورچه انقدر بزرگ شده بود که از حیث بزرگب جثه به یک اسب ابی شباهت داشت.
توضیحات خودم:
ایا واقعا این میتواند اولین ذره بین باشد ؟؟؟؟؟؟
یا سینوهه از زبان پادشاه اغراق کرده ؟؟؟؟؟؟
در قسمتی دیگر از کتاب:
پرسیدم برای چه امروز نروم ؟ (کاپتا)گفت برای اینکهتمام تجارت خانه ها و دکان ها و کارگران بابل تعطیل کردهاند زیرا منجمین آن ها میگویند که امروز روز کار کردن و از خانه خارج شدن نحوست دارد تمروز هفتمیت روز هفته است من حیرت زده پرسیدم هفته چیست؟غلام من گفت وقتی تو در برج (مردوک) رفتی تا با اطبا صحبت کنی ضمن صحبت با خدمه مهمانخانه فهمیدم که اینجا یک ماه را چهار قسمت کرده اند و هر قسمت را یک هفته میخوانند و هفته هفت روز است شش روط ان را به کار مشغول میشوند و روز هفتم دست از کار میکشند زیرا منجمین که با ستارگان و خدایان مربوط هستند از قول خدایان میگویند که کار کردن در روز هفتم منحوس و مشئوم است و نبید در این روز از خانه خارج شد.
توضیحات خودم:
کاپتا غلام وفا دار از سینوهه خواست که به دیدار پادشاه بابل نرود .
در قسمتی دیگر از کتاب:
ولی تو بعد از این سر شکاف سلطنتی خواهی شد و از روز ستاره سگ از مزایای این منصب استفاده خواهی کرد و من میگویم دارالحیات تو را به این سمت بشناسد.
توضیحات مترجم:
در مصر قدیم مانند ایران در دوره هخامنشیان روز ها را به نام ستارگان اسمان میخواندند و مقصود از ستاره سک ستاره ای درخشان در مجموعه ستارگان موسوم به کلب اکبر است که اسم یکی از ایام مشهور مصر است.
توضیحات خودم:
دارالحیات مدرسه و مرکز علم طب مصر بود.
سر شکاف سمت بسیار بالایی بود ولی در واقع هیچ کار زیادی انجتم نمیدهد زمانی که همه اطبا از مریض سلطنتی قطع کنند سر شکاف سر ام را میشکافد و مغز او را سوراخ سوراخ میکند زیرا اعتقاد داشتند این کار باعث این میشود گاز های نفرین شده از سر خارج شود.
ممنون هلیا جان. مطالب ارزشمندی هستند. من هم این کتاب رو خوندم البته چند سال پیش. حالا که زحمتش رو میکشی کاش بیانت طوری باشه که بتونیم روی مسائل بحث کنیم. مثلاً اهمیت نجوم در مصر قدیم. یا همون مسئله ذره بین که خودت بهش اشاره کردی.
منتظر مطالب جالبت هستیم.
پس میتونیم بگیم که مخترین هفته بابلیان بودن؟؟؟؟
نه به طور قطعی نمیتونم بگم فقط از چیزی که مطمئن هستم اینکه بابل زود تر از مصر دارای هفته شده چون امکان داشت کشور های همسایه که سینوهه از ان ها خبر نداشت نیز هفته داشته باشند.
در قسمتی دیگر از متن کتاب:
....و آنوقت یک سال جدید در دنیا آغاز خواهد شد.
توضیحات مترجم:
مصری ها اولین ملتی هستند که فهمیدند که زمین دور خورشید که میگردد هر بیست و هفت هزار سال به مقابل ستاره های مخصوص قرار میگرد و این دوره بیست و هفت هزار ساله را سال جهانی میخوانند.
توضیحات خودم:
چی شد؟
بیست و هفت هزار سال؟؟؟؟؟؟؟
عدد کمی نیستا؟؟؟؟
اونم با دانش وعلوم ان زمان؟؟؟؟؟؟
اصلا خود زمین چند ساله هست؟؟?????