تالار گفتگو ستاره‌شناسان
خاطرات و گزارش های رصدی - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتگو ستاره‌شناسان (https://www.astrotalk.ir)
+-- انجمن: آسمان شب (https://www.astrotalk.ir/forumdisplay.php?fid=3)
+--- انجمن: گزارش های رصدی (https://www.astrotalk.ir/forumdisplay.php?fid=14)
+--- موضوع: خاطرات و گزارش های رصدی (/showthread.php?tid=59)

صفحات 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21


خاطرات و گزارش های رصدی - MY SKY - 06-26-2011

من که خیلی دوست دارم برم مراغه
شایدم با دوستام رفتم
قدرشو بدون


خاطرات و گزارش های رصدی - MY SKY - 06-26-2011

:lol: :lol:
منم یه خاطره بگم دااااااغ
دیروز یکی از بچه ها تازه تلسکوپ خریده بود(١٠٠ میلیمتری شکستی ED الماس اپوکروماتیک)بایه پایه فکر کنم گفت 1.5میلیون خریده بودش رفت پیش اب سردکن تو اتاق بغلی سه پایه یکی از بچه هارو محکم بستم یه لوله پلیکا که دو طرفش بسته بود انداختم زمین همه با هم داد زدن وای تلسکوپ بهروز شکست بچه از ترس مرد اومد تو اتاق بدون اینکه نگاه چیزی کنه گفت وااای بدبخت شدم بیچاره شدم حالا چیکار کنم کی شکوندش وای وای وای....اقا ما هم داشتی بهش میخندیدیم بعد از5دقیقه دید تلسکوپش اونجاست ما هم داشتیم از خنده سکته میزدیم :lol: :lol:


خاطرات و گزارش های رصدی - Regulus - 06-27-2011

این خاطره مال پارسال زمستونه.
می خواستم برم از فروشگاه اسمان شب starry night 6.2.3 بگیرم. ساعت 4 راه افتادم. رفتم سوار مترو شدم. رسیدم ایستگاه میرداماد. خیلی وقت بود اسمان شب نرفته بودم. از ایستگاه که اومدم بیرون Confusedhock: اینجا دیگه کجاست؟ قدیما ایستگاه میرداماد وسط بیابون بود. این ساختمونا از کجا اومدن؟ به هر حال راه افتادم به سمت خیابون ولیعصر. بعد از 20 دقیقه پیاده روی Confusedhock: Cry دیدم راهو برعکس اومدم و باید همین راهو دوباره برگردم. بعد از یه ربع دوباره رسیدم دم ایستگاه میرداماد. ایندفعه دیگه راهو درست انتخاب کردم. مسیرمو ادامه دادم. هی برو هی برو. بابا چرا نمیرسم. هوا هم سرد بود منم داشتم یخ می کردم. خلاصه بعد از 45 دقیقه پیاده روی به ساختمون پایتخت محل فروشگاه اسمان شب پارسه رسیدم. فروشگاه طبقه سوم بود. قشنگ مشخص بود کجاست. ولی من که رفتم بالا هیچ اثری از فروشگاه نبود. هی اینورو بگرد اونورو بگرد. این طبقه رو ببین اون طبقه رو ببین. نه خبری از فروشگاه نبود. زنگ زدم خونه گفتم بگردید تو مجله نجومی, اینترنتی جایی ببینید ادرس اسمان شب کجاست. شانس اوردم ادرس جدید خیلی دور نبود. رفتم بیرون بعد از 5 دقیقه رسیدم ادرس جدید بالاخره رسیدم فروشگاه. تو یه چشم به هم زدن نرم افزارو خریدم و اومدم بیرون. هوا داشت تاریک می شد. گفتم کی می خواد این موقع شب بره تا ایستگاه میرداماد. گفتم برم تا ایستگاه حقانی که یه ایستگاه قبل از میرداماد بود. راه افتادم. هر چند دقیقه یه بار ادرسو از مردم می پرسیدم که یه وقت گم نشم. یکی می گفت برو اینور یکی می گفت برو اونور. اخر سر بعد از 1 ساعت پیاده روی تو سرما وقتی هوا کاملا تاریک شده بود رسیدم ایستگاه حقانی. ساعت 7 و نیم شده بود. دیگه داشتم میمردم از خستگی. رفتم تو ایستگاه منتظر قطار. قطار که اومد پریدم تو واگن شیرجه رفتم رو یه صندلی که مبادا سرپا وایستم. بعد از چند دقیقه هم خودمو زدم به خواب که مبادا یه پیرمرد پیرزنی بیاد بگه من خستم و جامو ازم بگیره.
وسط راه باید مسیرو عوض می کردم. قطار بعدی رو نگو. انگار داشتن یه گله مرغو می بردن کشتارگاه سر بزنن. تا خرخره پر بود. رفتم سوار شدم. خلاصه تا برسم خونه رودم پاره شد. اخر ساعت 8 و نیم رسیدم خونه. در خونه رو که وا کردم ولو شدم وسط خونه. بعد از نیم ساعت ریکاوری رفتم نرم افزارو نصب کردم.
دیگه من پشت دستمو داغ کردم که با مترو برم اسمان شب.


خاطرات و گزارش های رصدی - mahdad_haghighi - 06-27-2011

این بیشتر شبیه خاطره تهران گردی بود تا نجومی Big Grin


خاطرات و گزارش های رصدی - Regulus - 06-28-2011

شما مثل اینکه به کلمه ای که در خط دوم نوشته شده توجه نکردید. starry night رو می گم. :mrgreen: :lol: :lol:


خاطرات و گزارش های رصدی - ali_solo_ejay - 06-28-2011

آقا این خاطره واسه دیشبه.
قبلش اینو بگم که توو کوچمون دارن یه آپارتمان میسازن.
ساعت 10:30 ، 11 بود داشتم میرفتم خونه. توو کوچمون که رسیدم یه لحظه محو آسمون شدم(در حال راه رفتن).
داشتم تلاش میکردم قوس رو از بین آپارتمانا پیدا کنم. :roll: نگو جلوی اون آپارتمانه یه کامیون شن خالی کرده بودن. Cry توو عمق آسمون بودم که حس کردم صورتم داره به زمین نزدیک میشه. Confusedhock: رفته بودم توو شن. :x خودمو نجات دادم ولی گوشی و کاغذام و ... زخمی شدن. خدا را شکر که کسی توو کوچه نبود آبروم بره. Sad

Big Grin :lol: Big Grin :lol:


خاطرات و گزارش های رصدی - stella - 06-28-2011

گفتيد آسمان شب...
روز مادر امسال ،‌من وبابام رفته بوديم پاساژ پايتخت براي خريد ،‌توي راه يادم افتاد كه اي بابا ،‌فروشگاه آسمان شب هم كه اينجا بايد باشه ... انقدر خوشحال شدم كه نگو...من تااون موقع فروشگاه آسمان شب نرفته بودم و از اونجايي كه از عيد به اين ور دنبال تلسكوپم گفتم كه بد نيست حالا كه تا اينجا اومديم يه سري هم به آسمان شب بزنم و از نزديك تلسكوپ ها رو ببينم ... خلاصه ،‌رفتيم توي پاساژ و من هم سر از پا نمي شناختم كه الانه كه يه فروشگاه ببينم با يه عالمه تلسكوپ توش . چه قدر ديدن اين صحنه باشكوه خواهد بود! Tongue .... رفتم و رفتم و رفتم...تمام پاساژ رو گشتم اما خبري از آسمان شب نبود ،‌در بين گشتنم هم از هر كسي پيدا مي كردم مي پرسيدم كه يه همچين فروشگاهي كدوم طبقه است؟ حالا اين افرادي هم كه ازشون مي پرسيدم همه با هزار فيس و افاده وايساده بودند و بهشون هم نمي اومد كه آدماي بي سوادي باشن اما تا مي گفتم تلسكوپ همچين با تعجب بهم نگاه مي كردند كه انگار يه اسلحه اي چيزي مي خوام بخرم ،‌تازه بايد چند بار لفظ تلسكوپ رو مي گفتم تا بفهمن كه اصلا چي مي گم!!! Confusedhock:
...خلاصه شد موقع رفتن و من هم كه اميدم رو از دست داده بودم تازه يادم افتاد كه اي بابا ،‌فروشگاه آسمان شب كه يه چند وقتيه كه تغيير مكان داده ،‌ اما هرچي فكر مي كردم كه كجا رفته آدرسي كه به درد بخوره يادم نمي يومد،‌زنگ زدم به چندتا از دوستام تا اونا يه جوري آدرس رو برام پيدا كنن ، اما هيچ كدوم جواب نمي داند ،‌تا اين كه موقع بيرون رفتن از در پاساژ دوتا از افرادي كه اونجا رو داشتند تميز مي كردند رو ديدم ،‌گفتم من كه از همه پرسيدم بذار از اين ها هم بپرسم ،‌ رفتم جلو و گفتم شما اينورا فروشگاهي كه تلسكوپ داشته باشه مي شناسيد(آخه فكر نمي كردم كه به اسم بشناسن) تا اين رو گفتم سريع دوتايي باهم شروع كردند به گفتن كه آره قبلا اينجا بود ولي الان از اينجا رفته اند و يكيشون گفت كه الان رفتن بازار بزرگ ميرداماد ،‌طبقه ي همكف ،‌فروشگاه آقاي تفرشي! آخرش هم يه لبخند رضايت از اين كه تونستن به من كمك كنن!...راستش باورم نمي شد ...من از اون همه آدم كه بهشون مي يومد كه از اين چيزا سردربيارن پرسيدم اما حتي با واژه ي تلسكوپ هم نا آشنا بودن ،‌اما دقيقا از كساني كه اميد خيلي ضعيفي داشتم كه بتونن بهم كمكي بكنن به جوابم رسيدم تازه حتي آقاي تفرشي رو هم به اسم مي شناختند!!!!
حالا از همه ي اين ها بگذريم ، بعد همه ي اين ماجراها بالاخره رفتم اونجا ...اما...فروشگاه تعطيل بود! :lol: :lol:


خاطرات و گزارش های رصدی - Sagittarius - 06-30-2011

یه خاطره هم من براتون بگم از روزهای اولی که شناخت آسمون رو شروع کرده بودم پاییز 1374 بود و صورتهای پاییز و زمستون رو تقریبا یاد گرفته بودم. یکی از همکلاسیها رو هم اورده بودم تو خط که البته بعدا دیگه ادامه نداد. خلاصه ما تو صورت دلو یه ستاره پرنور میدیدیم که تو نقشه ها نبود. با خودم میگفتم امکان نداره همچین ستاره پرنوری اسم خاص نداشته باشه. اومدم اول اسم خودمو چسبوندم به اسم اون دوستم و اسم ستاره بیچاره رو گذاشتم " سورامین". چند وقت بعد بود که فهمیدم سورامین ما زحله که دوباره با اسم جدید کشفش کرده بودیم. :lol: :lol:


خاطرات و گزارش های رصدی - sungirl - 07-12-2011

Parastoo نوشته: سلام دوست عزیز.
ورودتون رو به تالار خوشامد میگم.
من و دوستانم هم خسوف رو رصد کردیم.! من با گفته شما موافقم که اینکه توی مراغه زندگی میکنید 1 امتیاز مثبته.
وجود رصد خونه مراغه و فعال بودن این شهر از نظر ستاره شناسی خیلی عالیه ( قبلاً یکی از اساتید این رصد خونه توی تالار عضو بودن)و برای کسی که علاقمنده زندگی توی این شهر 1 امتیاز مثبته Tongue
سلام خیلی ممنون


خاطرات و گزارش های رصدی - sungirl - 07-12-2011

Observer نوشته: درود بر شما
ورود شما را به تالار گفتگو تبریک می گوییم. امیدواریم از این به پس پارسی نگارش کنید. بله این ماه گرفتگی بسیار دیدنی بود و من هم برای تمایم علاقه مندان به جهان آن را به صورت مستقیم نمایش دادم. شمال ایران و بخش هایی از استان تهران هوا ابری شد و برای دیدن آن به سایت http://www.nightsky.ir وارد شدند.
گزارشی از رصد تهیه کنید و آن را در تالار و هم برای سایت http://www.nightsky.ir ارسال کنید... Smile
سلام. بله حتما.چشم.خیلی ممنون